منشاهاى خطا از نظر قرآن
ازجمله منشاهايى كه قرآن براى خطا ذكر مىكند، يكى اين است كه انسان گمان را بجاى يقين بگيرد. (5) اگر بشر خود را مقيد كند كه در مسائل تابع يقين باشد و گمان را به عوض يقين نپذيرد، بخطا نخواهد افتاد. (6) قرآن روى اين مسئله بسيار تاكيد نموده است و حتى در يكجا تصريح دارد كه بزرگترين لغزشگاه فكرى بشر همين پيروى از گمان است و يا در جاى ديگر خطاب به پيامبر مىفرمايد:
ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الايخرصون. (سوره انعام آيه 336)
اكثر مردم زمين چنيناند كه از گمان پيروى مىكنند. تو هم اگر بخواهى از آنها پيروى كنى، ترا نيز گمراه مىكنند چون مردم تابع گمانند نه يقين و بهمين دليل خطا مىكنند.
و يا در آيه ديگرى مىفرمايد:
و لا تقف ما ليس لك به علم (سوره اسرى آيه 36)
آنچه را كه بدان علم ندارى پيروى مكن. اين تذكرى است كه در طول تاريخ انديشه بشر اول بار قرآن به بشر داده است و او را از اينگونه خطا نهى كرده است.
دومين منشا خطا در ماده استدلال كه بالاخص در مسائل اجتماعى مطرح مىشود مسئله تقليد اسات. بسيارى از مردم اينگونهاند كه چيزهاى مورد باور اجتماع، باورشان مىشود. يعنى چيزى كه در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و يا نسلهاى گذشته آنرا پذيرفتهاند صرفا بدليل اينكه نسلهاى گذشته آن را قبول كردهاند مىپذيرند. (7) قرآن مىفرمايد هر مسئلهاى را با معيار عقل بسنجيد نه اينكه هر چه نياكان شما انجام دادند آنرا سند بدانيد، يا آنكه آنرا بكلى طرد كنيد. بسا مسائل هست كه در گذشته مطرح شده و در همانموقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذيرفتهاند و بسا مسائل درست كه در زمانهاى دور عرضه شده اما مردم بدليل نادانى از قبول آن خودارى كردهاند. در پذيرش اين مسائل بايد از عقل و انديشه مدد گرفت نه اينكه كوركورانه بتقليد پرداخت. قرآن اغلب پيروى از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فكر قرار مىدهد:
و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه الائنا اولو كان باءهم لايعقلون شيئا و لايهتدون. (سوره بقره آيه 170)
به ايشان گفته مىشود از دستورات الهى پيروى كنيد. مىگويند آيا از روشهاى پدرانمان دست برداريم؟ آيا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما بايد جريمه بىشعورى آنها را بدهيد.
قرآن تاكيد مىكند كه قدمتيك انديشه نه دليل كهنگى و غلط بودن آن است و نه موجب درستى آن، كهنگى در امور مادى راه مىيابد اما حقايق هستى هرقدر كه زمان بر آنها گذشته باشد كهنه و فرسوده نمىشوند. حقيقتى مثل «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» تا دنيا دنياست، پابرجا و استوار و صادق است. قرآن مىگويد بايد با سلاح عقل و انديشه با مسائل روبرو شد. نبايد عقيدهاى درست را بدليل آنكه ديگران انگ و برچسب به انسان مىزنند رها كرد و نبايد عقيدهاى را به صرف تعلق داشتن به اين يا آن شخصيت بزرگ و معروف پذيرفت. در هر زمينهاى بايد خود به تحقيق و بررسى در مورد مسائل پرداخت. (8) عامل موثر ديگر در ايجاد خطا، كه قرآن از آن ياد مىكند، پيروى از هواى نفس و تمايلات نفسانى و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوى:
چون غرض آمد هنر پوشيده شد صد حجاب از دل بسوى ديده شد
در هر مسئلهاى تا انسان خود را از شر اغراض بيطرف نكند نمىتواند صحيح فكر كند يعنى عقل در محيطى مىتواند درست عمل بكند كه هواى نفس در كار نباشد. داستان معروفى از علامه حلى نقل مىكنند كه شاهد مثالى خوبى است.
براى علامه حلى اين مسئله فقهى مطرح شده بود كه اگر حيوانى در چاه بميرد و باعثشود كه ميته نجس در چاه باقى بماند، با آب چاه چه بايد كرد؟ اتفاقا در اين هنگام حيوانى در چاه آب خانه علامه حلى افتاد و او ناگزير بود براى خود نيز استنباط حكم بكند. در اين مورد بدو طريق امكان حكم كردن وجود داشت; اول اينكه چاه را بكلى پر كنند و از چاه ديگرى استفاده نمايند و ديگر اينكه مقدار معينى از آب چاه را خالى كنند و از بقيه آب بلااشكال استفاده كنند. علامه حلى متوجه شد كه در مورد اين مسئله نمىتواند بدون غرض حكم كند زيرا كه نفع خود او هم در قضيه مطح بود. اين بود كه دستور داد ابتدا چاه را پركنند و بعد با خيال راحت و بدون فشار وسوسه نفس به صدور حكم و ارائه فتوا پرداخت. قرآن در زمينه تبعيت از هواى نفس اشارات زيادى دارد كه بذكر يك مورد اكتفا مىكنيم قرآن مىفرمايد:
ان يتبعون الاالظن و ما تهوى الانفس (سوره نجم آيه 23)
چيزى غير از گمان باطل و هواى نفس خود را پيروى نميكنند.
نظرات شما عزیزان: